صدای ناز می اید
صدای کودک پرواز می اید
صدای ردپای کوچه های عشق پیدا شد
معلم در کلاس درس حاضر شد
یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا ،همه برپا
چه بر پایی شده بر پا
معلم نشاتی دارد
معلم علم را در قلب می کارد
معلم گفته ها دارد
یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا:
بچه ها برجا
معلم گفت:فرزندم بفرما جان من بنشین چه درسی فارسی داریم ؟
کتاب فارسی بردارید
اب و اب را دیگر نمی خوانیم
بزن یک صفحه از این زندگانی را
ورق ها یک به یک رو شد
معلم گفت:
فرزندم
ببین بابا
بخوان بابا
بدان بابا
صدای کودک پرواز می اید
صدای ردپای کوچه های عشق پیدا شد
معلم در کلاس درس حاضر شد
یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا ،همه برپا
چه بر پایی شده بر پا
معلم نشاتی دارد
معلم علم را در قلب می کارد
معلم گفته ها دارد
یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا:
بچه ها برجا
معلم گفت:فرزندم بفرما جان من بنشین چه درسی فارسی داریم ؟
کتاب فارسی بردارید
اب و اب را دیگر نمی خوانیم
بزن یک صفحه از این زندگانی را
ورق ها یک به یک رو شد
معلم گفت:
فرزندم
ببین بابا
بخوان بابا
بدان بابا
عزیزم این یکی بابا
پسر جان ان یکی بابا
همه صفحه پر از بابا
ندارد فرق این بابا و ان بابا
بگو اب و بگو بابا بگو نان و بگو بابا
اگر بخشش کنیم با می شود با با
اگر نصفش کنیم با می شود با با
تمام بچه ها ساکت !!!!
نفس ها حبس در سینه ...
وقلبی همچو ایینه .....
یکی از بچه های کوچه ی بن بست ....
که میزش جای اخر هست ....
که همچون نی فقط نا داشت ....
به قلبش یک معما داشت ....
سوال از درس بابا داشت
پسر جان ان یکی بابا
همه صفحه پر از بابا
ندارد فرق این بابا و ان بابا
بگو اب و بگو بابا بگو نان و بگو بابا
اگر بخشش کنیم با می شود با با
اگر نصفش کنیم با می شود با با
تمام بچه ها ساکت !!!!
نفس ها حبس در سینه ...
وقلبی همچو ایینه .....
یکی از بچه های کوچه ی بن بست ....
که میزش جای اخر هست ....
که همچون نی فقط نا داشت ....
به قلبش یک معما داشت ....
سوال از درس بابا داشت
نگاهش سوخته از درد
لبانش زرد
ندارد گوئی ها هم درد
فقط نا داشت ......
به انگشت اشاره او سوال از درس بابا داشت.....
لبانش زرد
ندارد گوئی ها هم درد
فقط نا داشت ......
به انگشت اشاره او سوال از درس بابا داشت.....
سوال از درس بابای زمان دارد ...
تو گوئی درس هایی بر زبان دارد....
صدای کودک اندیشه می اید ....
صدای بیستون فرهاد یا شیرین ،صدای تیشه می اید ....
صدای شیر ها از بیشه می اید.....
معلم گفت: فرزندم سوالت چیست؟
بگفتا ان پسراقا اجازه این یکی بابا وان بابا یکی هستند؟
معلم گفت: اری جان من بابا همان بابا است......
پسر اهی کشید واشک او در چشم پیدا شد........
معلم گفت:فرزندم بیا اینجا چرا اشکت روان گشته؟
پسر با بغض گفتا : این درس را دیگر نمی خوانم!!
معلم گفت: چرا جانم مگر این درس سنگین است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پسر با گریه گفت:این درس رنگین است!!!!!!!!!!!
دوتا بابا یکی بابا؟
تو گوئی درس هایی بر زبان دارد....
صدای کودک اندیشه می اید ....
صدای بیستون فرهاد یا شیرین ،صدای تیشه می اید ....
صدای شیر ها از بیشه می اید.....
معلم گفت: فرزندم سوالت چیست؟
بگفتا ان پسراقا اجازه این یکی بابا وان بابا یکی هستند؟
معلم گفت: اری جان من بابا همان بابا است......
پسر اهی کشید واشک او در چشم پیدا شد........
معلم گفت:فرزندم بیا اینجا چرا اشکت روان گشته؟
پسر با بغض گفتا : این درس را دیگر نمی خوانم!!
معلم گفت: چرا جانم مگر این درس سنگین است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پسر با گریه گفت:این درس رنگین است!!!!!!!!!!!
دوتا بابا یکی بابا؟
تو می گوئی که این بابا وان بابا یکی هستند؟
چرا بابای من نالان وغمگین است ؟ ولی بابای ارش شاد وخوشحال است؟
چرا بابای ارش میوه از بازار می گیرد ؟ چرا فرزند خود را سخت در اغوش می گیرد؟
ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد؟ چرا بابا مرا یک دم در اغوشش نمی گیرد؟
چرا بابای ارش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟
چرا بابای ارش بچه هایش را همیشه دوست می دارد ؟
ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور ظلم می کارد!!!!!
چرا بابای ارش میوه از بازار می گیرد ؟ چرا فرزند خود را سخت در اغوش می گیرد؟
ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد؟ چرا بابا مرا یک دم در اغوشش نمی گیرد؟
چرا بابای ارش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟
چرا بابای ارش بچه هایش را همیشه دوست می دارد ؟
ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور ظلم می کارد!!!!!
تو می گوئی که این بابا و ان بابا یکی هستند؟؟
چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد ؟ چرا بابای من هر روز می پوسد؟
چرا در خانه ی ارش گل وزیتون فراوان است ؟
ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است؟
چرا در خانه ی ارش گل وزیتون فراوان است ؟
ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است؟
تو می گوئی که این بابا و ان بابا یکی هستند؟؟؟؟؟؟؟
چرا بابای من با زندگی قهر است؟
معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردید!!!!!!!!!..
به روی گونه اش اشکی زدل بر خاست.........
چو گوهر روی دفتر ریخت ...
معلم روی دفتر عشق را می ریخت.....
ویک بابا زاشک ان معلم پاک شد از دفتر مشقش .....
بگفتا دانش اموزان بس است دیگر !! یکی بابا در این درس است
وان بابای دیگر نیست!!!
پاک کن را بگیرید ای عزیزانم
یکی را پاک کردند ومعلم گفت:
جای آن یکی بابا خدا را در ورق بنویس ....
.......وخواند ان روز خدا بابا
....................تمام بچه ها گفتند:
......................................... خدا بابا
معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردید!!!!!!!!!..
به روی گونه اش اشکی زدل بر خاست.........
چو گوهر روی دفتر ریخت ...
معلم روی دفتر عشق را می ریخت.....
ویک بابا زاشک ان معلم پاک شد از دفتر مشقش .....
بگفتا دانش اموزان بس است دیگر !! یکی بابا در این درس است
وان بابای دیگر نیست!!!
پاک کن را بگیرید ای عزیزانم
یکی را پاک کردند ومعلم گفت:
جای آن یکی بابا خدا را در ورق بنویس ....
.......وخواند ان روز خدا بابا
....................تمام بچه ها گفتند:
......................................... خدا بابا